نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

زمونه

اگه از من بپرسند به نظر شما مهمترین دلیل عقب ماندگی ایرانی چیه؟

من جواب میدم نقاشی کلیشه ای بچه ها!

یادم میاد توی دبستان زنگ هنر ازمون خواستن نقاشی بکشیم !!!

همه بچه ها نقاشی کلیشه "خونه،در، پنجره،کوه،خورشید و کلاغ های هفتی" را کشیدن!!

من یک نقاشی عجیب غریب از دربار یک پادشاه!

نقاشیم مزخرف بود! ولی خوب عوضش خونه نبود!

معلم پایین ترین نمره را بهم داد و من یاد گرفتم اگه میخوای نمره خوبی بگیری باید کلیشه ای رفتار کنی!!!

باورش سخته اگه بگم این همون نقاشیه؟؟؟

امروزم همون روزها تکرار شد!!

من نمیدونم چرا یکی میخاد یه کم متفاوت باشه .. گیر بنی اسرائیلی میدن!

کارام خوب پیش میره خدا روشکر!!!!!!

من نمیدونم یه کوچولو آستین مانتو کوتاه بودن اینقدر گیر دادن داره؟؟؟

زمونه عوض شده هااااا ...


پ.ن:

آب نریختم که برگردی ! آب ریختم تا پاک
شود هرچه ردّ پای توست ،

از زندگی ام ...!


سبک شدم!

دیرم شده!

ولی خوب یه کاری اینجا داشتم باید انجام میدادم!

سبک شدم!

من همون زیبای قبلم ولی حالا سبکم مث پر!

راستی.....

یه نفر هست که میاد وبلاگمو میخونه...

حسی که بهم دست میده مثِ اینکه یه سوسک سیاه و چندش میاد روی تَخْتَم!!!

کاش اینجام حشره کش داشت تا یه مشت حشره چندش رو از بین بُرد...

یه وقتایی هم یکی میاد اینجا هیچی به اون ربط نداره هاااااا ولی لامصب عجیب به خودش میگیره!!

عزیزم من مخاطب خاصی ندااااارم...

اونایی که پیرامونشون اینجا رو خط خطی میکنم ، روحشونم اینجا رو ندیده!!!!مثل مادرم عشقم !!!

پس به خودت نگیری رهگذر!!!!

بازم مسیر لعنتی ولیعصر رو باید برم!

موندم بازم بدون مااااااشین :|

نقطه پایانی حرفامم مث همیشس ....

ممنونم ، بازم شکرت!!!

که بجای اینکه مچمو بگیری همیشه دستمو میگیری

پ.ن:

اعتماد و علاقه متمم هم هستن...

اعتماد هیچ یدکی نداره!

وقتی از بین بره .. دیگه رفته!

و اگر یه هزارمم درصدم برگردونی ... دیگه مث قبل نخواهد بود!

و این یه حقیقتِ که باید همیشه بخاطر داشته باااااااشیم:)




دستامو محکم تر بگیر

این آهنگ رو خیلی دوست دارم ..

پیش مامان بودم هر شب با هم گوشش میدادیم!

یادته؟؟؟؟


   امشب دوباره اومدی تا رویاهام رنگی بشه

         شاید همین خواب عمیق پایان دلتنگی بشه
                  امشب دوباره اومدی تا خوابمو رنگی کنی
                       تا چشمای مغرورمو درگیر بی صبری کنی
                 دارم نگاهت میکنم داری ازم دل می بری
         چشم برنمیدارم ازت تو از همه زیباتری
    حالا که قسمت دوره ی با رویاهات سر میکنم
 دستامو محکم تر بگیر دستاتو باور می کنم
       حالا که قسمت دوره ی با رویاهات سر میکنم
             دستامو محکم تر بگیر دستاتو باور می کنم

                         با رویاهات سر میکنم......


             برای دلبستن به تو دل کنده بودم از همه
     چشمامو رو هم میزارم هرچی ببینمت کمه
  امشب دوباره اومدی تا حالمو بهتر کنی
          تا خوابمو لبریز یاس تا بغضمو پرپر کنی
              حالا که قسمت دوره ی با رویاهات سر میکنم
                   دستامو محکم تر بگیر دستاتو باور می کنم
                    حالا که قسمت دوره ی با رویاهات سر میکنم
               دستامو محکم تر بگیر دستاتو باور می کنم

                                   با رویاهات سر میکنم...

یک دوست

دقت کنیم در انتخاب

گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند،

که انگار خدا در زمین کنار توست.

امروز روز خوبی بود ..

چون کنارم دوستای خوبی رو دارم!

هیچ خلعی توی زندگیم حس نمیکنم ... الان حس نمیکنم!


خدا رو شکر به خاطر دوستان خوبی ک دارم..

زندگی در گذره و هیچ وقت لحظه ها برنمیگرده!

یه چیزایی برای همیشه رفتنی هستن!

مث همین امروز....


سی ام مُرداد...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

من

زباله دونی نظراتم به بالای بیست تا رسیده!

همش تبلیغاته..

خواستم بنویسم انگار وبلاگ ما زباله دونی شده!

ولی

حرفمو به شدت پس گرفتم!

اینجا یه دنیای کوچیکه.. که عالمی داره برای خودش!

گاهی شادی میاد به  این دنیا   گاهی غم!

با همه عصبانیتها و آرامش هاش !

پس حیفه به اینجا بگم زباله دونیه!

اینجایی که نام خدا رو بارها توش بردم .. اینجایی که نام مقدس مادرمو هزارها بار بردم!

اینجایی که از عشق گفتم!

اینجا مقدسه!

برای من مقدسه! درِ دنیای کوچیکم به روی همه بازه ..

حتا اونایی که نمیشناسم و نمیدونم کین!

وکجا زندگی میکنن!

چه دنیایی دارن!

پیرن  جوونن !

و حالا داره این نوشته رو میخونه!

تصمیم گرفتم نظراتمو مث چند وقت پیش ببندم!

گاهی تنهایی عالمی داره ..


این روزها نیاز بیشتری دارم

به تنهااااایی

به خلوت با خودم

به اینکه من باشم و یه جایی دور

من باشم و دنیایی  برای اشکهایم

بگذار راحت بگم

این روزها

به یادآوری خودم

نیاز بیشتری دارم....


ساکت!!!

یادت باشد ..
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا!!
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشه هایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت!!!

الکی


من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
مثل روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.

من فقط عاشق اینم ، روزایی که با تو تنهام
کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم
بشینم ی گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام که .... پشت پنجره بشینم ،
حواست به من نباشه تو رو دزدکی ببینم

من فقط عااشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم


آهنگ وبلاگم!


زن


هنگامی که روح در تو دمیده می شود،در شکم
یک زن هستی..
هنگامی که گریه می کنی،در آغوش یک زن هستی..
هنگامی که عاشق میشوی،در قلب یک زن هستی..

"زن امانت است نه برای اهانت"

از بیانات زیبای شیخ دکتر عایض القرنی

ولی متأسفانه ...


خدای مهــــــــــربانم ..

امروز دوباره از خواب بیدار شدم ...

نفس میکشم..

عزیزانم یک روز دیگر کنار من هستند!

از تو ممنونم 


آب نطلبیده

از بیرون اومدم .. خیلی خسته بودم واقعاً خسته بودم! و البته یه کمم گرم!

و یه کمم عصبی چون باز از طرف خانواده محترممون  کلی مورد بازجویی قرار گرفیتم!

داشتم از زور عصبانیت منفجر میشدم ... که امیر گفت زیبا آب نمیخوری!

با نگاه عصبانی نگاهش کردم!

نگاهم که به نگاهش خورد ... دیگه هیچی نفهمیدم!

چقدر صورت امیر معصومه با اینکه پسره با اینکه   ۱۴سالشه!

دیگه داره مرد میشه!!

عمر چه زود میگذره !!

دیگه عصبی نبودم ... چقدر چسبید ! حیفم اومد ننویسم !

زندگیم با همه بالا پایینی هاش .. یه وقتای زیبا میشه !

مث اسمم!

امیرم .. عزیزم ، تو یکی از عشق های زندگی منی !!!

یادمه همیشه مامانم میگفت : آب نطلیبده مُراده!

یادت هست؟
بدستم آب دادی
گفتم تشنه نیستم
گفتی  آب نطلبیده مراد است
حق با تو بود
نه نفرین مادر کارساز بود
نه اخم پدر

"آب نطلبیده مراد است"

چقدر آرومم کرد .. این بود که به حق این مطلب پی بُردم!!!

نمیدونم کی نوشته این جمله رو ... ولی مامانم همیشه میگفتش!

حالا اینا به کنـــــــــــــــــــااااااار!!!

نمیشه مُراد نباشه مثلاً اشکان باشه .. یا پارسا :))

آب مراد ... قبول ! من موندم یخش چیه ؟؟؟

تو اوج ناارحتیم باز من همون خُل همیشگیم!

زندگی جریان داره.. باید خودمو بسپارم دستش .. تا ببینم به کجا میبرتم!


خدا جونم دعای مادرو یادت نره .. فقط عاقبت به خیری!

بازم ممنونم!