نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

خدایا

حس میکنم سر یه دو راهی وایسادم!

موندن یا نموندن

سالهاس دنبال این موقعیت بودم

حالا که پیش اومده میترسم

از عواقبش

چی میشه

اون بدم نبود !!!

خدایا کمکم کن !

بعله

صدای زنگ گوشیم همیشه ویبره بوده

بازم احمدیِ 

اره زنگ میزنه مث همون روزای اول

انگار به من تی تاب دادن

گاهی

گاهی شاید بیام و بنویسم

غروبه و قلبم گرفته .. فک کنم قلب همونه دله ؟؟؟؟

دارم میرم بیرون پرینت بگیرم!

منتظر یه مسیجم ز یه نفر!

زوووووووووووووووووودددددددد باااااااااااااااش

یکی

یکی دو بغض آنطرف تر
همانجا پشت کوچه شبگردی هایم
لحظه هایی را چال کرده ام
که قرار بود زندگیشان کنم...
از منِ این روزها
تنها غروری زخمی مانده
که از ترس خنجری نو
از هر نیشتری گریزان است.....