نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

جیگر

ما بچگیامون همچین جیگری بودیم ...


اسمشم النا س


نمیتونم


نمیتونم ولی نمیذارم....


لبخنـــد


اگـــر با شخصـــی که دوستـــش داری  روبـــرو شدی ،
لبخنـــد بزن تا عشقـــت  را احساس کنـــد ...

اگـــر با  دشمنــت  روبرو شـــدی ،
لبخنـــد بزن تا  قدرتـت  را احساس کنـــد ...

اگـــر با شخصـــی که زمانی  ترکِــت کرده بود ،روبـــرو شدی ،
لبخنـــد بزن تا احســـاس  پشیمانــی کند ...

اگر با  غریبـه ای  روبرو شـــدی ،
لبخند بزن تا با  لبخنــد  پاسخـــت را دهد ...

انتظار



اگر از کسی انتظاری نداشته باشی
هیچ گاه نا امید نمی شوی..
به جون خودم راست میگم:)

اینجا

خاستم پست پایین رو حذف کنم

پرشین بلاگ ؛ وبلاگ زدم ولی نمیدونم چرا نوشتمنم نیومد!

اینجا رو دوست دارم  فقط برای اینکه  یه قسمت خیلی کوتاه از زندگیم رو نوشتم!

حالا با شعر با متن های که گذاشتم فرق نمیکنه و حرفهای خودم!

خُب زندگی بالا پایین داره!

الان نه سراشیبیم نه سربالایی !

تو یه مسیر صاف و هموار دارم قدم برمیدارم!

پست پایینمم یادگار میمونه

تا یادم نره سرپایینی های زندگیمو!

شاید شخصی کمتر بنویسم!

هرازگاهی مطالبی رو قشنگ بود به روحیم نزدک بود!

اینجا بنویسم!

ببخشید که جواب خصوصیا رو نمیدم !

چون الان فقط میخام با خودم تنها باشم!

جابجایی درمون درد من نیست!

حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته !

پایان

اگه اینجا الان مینویسم فقط برای اینه خودمم دارم شاخ درمیارم!

من ی پست گذاشتم به عنوان یادآوری

دوبار این یادداشت رو انتشار دادم!

ولی خوب جالبه برام هی حذف میشد!!!

موندم آخه چرا؟؟؟

ملائکه اومدن آخه...

راضی نبودن منو بدن شوهر :)))))

خلاصه بعداز اینکه این پست مرموز رو دوبار انتشار میدادم ،

 و خود به خود حذف میشد!!!

خودم حذفش کردم!


حس بدی به آدم دست میده ... وقتی میفهمه دوسال و اندی بازی خورده!

الان مث کسی هستم .. دمم رو ، روی کولم گرفتم و دارم فرار میکنم!

چه تند هم فرار میکنم

خودم جان ناراحت نباشی ها جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است ...

دوست دخترای یه بنده خدایی بیشتر از من اینجا رو میبینن!! :)) به غرعان...

خوشحال  باشید و جشن بگیرید که تموم شد!!

ولی بخدا من از شما شادترم!

مث یه خواب بود که الان بیدار شدم!!!

از این به بعد میدونم به کسی هیچ تعلقی ندارم جز خودم جان!

رابطه های امروزی نخواستن همدیگه نیست خواستن یکی دیگه ست !

حس خوبی دارم با اینکه امروز روز من نبود!

و

بعضی ها دستشان    رو    می شود
امااااا
رویشان      کم       نمیشود.!!!!

چقدر هم زیاد هستن این بعضی ها ): (:


اینجا رو دیگه آپ نمیکنم!

فکرمه برم توی بلاگای دیگه وبلاگ بزنم اینجا رو رها کنم!

پرشین بلاگ فک کنم خوب باشه!

خسته شدم از کشمش های اینجا .. از بعضی خاننده های خاموشش!!

بعضیاشون که میدونم خیلی محبت دارن و گاهی ابراز محبتی میکنن!

و تک و توک .... نمیدونم بگم چی یه موجوداتی بیکار که دنبال سوژن!!

به هرحال به پایان رسید دفتر ولی همچنان.... ما زنده ایم و زندگی میکنیم!!!


حلال کنید !

یا حق!!!



سخته


پیدا کردن کسی که بهت بگه دوسِت دارم سخت نیست . . .
پیدا کردن کسی که گند نزنه به اعصابت سخته....



مرگ یکبار شیون هم یکبار!

دیشب یه شماره ناشناسی بهم اس زده بود:
شماره ناشناس:سلام خوبی؟
من:شما؟
شماره ناشناس:شما چیه دیگه؟مگه تو زهره نیستی؟
من:اشتباه گرفتی!
شماره ناشناس:بابا خودت امروز شماره جدیدتو,تو دانشگاه بهم دادی.بابا منم آیدا!
من:من زهره نیستم.اشتباه گرفتی!
شماره ناشناس:ها ها ها منم محمد.خوب حالتو گرفتم و....خلاصه از اینجور چیزا....!!

خدایـــــا شکرت !من دیگه حرفی برای گفتن ندارم! ......... :| .........

پ.ن:

مرگ یکبار شیون هم یکبار!

یکی دونفر این وبلاگ رو میخونن که دوست دارم سر به تنشون نباشه!

ولی خوب بخونن ... به ....

والا ، اینجا رو برای کسی ندارم که واسه کسی تعطیلش کنم!

دیگه شخصی نمینویسم .. انگار خیلی که از شادی ها و غم ها مینویسم..

چشم میخورم!

یه عهد بستم که باید روش بمونم!

چون شکستننش برام سنگین میشه!



:|

ینی ساعت گوشی من خرابه؟؟؟

یا به این زودی ………

همه خابن تو این ساااااعت؟؟؟

چراغا خاموشه ……

چرا دلم گرفته درحالی که همه چی خوبه!

همه چی آرومه ؟؟؟

یه حس مسخره ، که انگار یه اتفاق بد تو راهه!!

یه نفر هست که بهم آرامش میده!!

هرچی میخاد بشه ، بشه آرامش الانمو از دست ندم!!!!

سکوت

یکی از استادای دانشگامون عین احمدی نجاته!!

ینی کپی برابر اصلِ

بیچاره!!!

دلم براش میسوزه!

بابا من خیلی شبیهه صدامه

برا همین همیشه برا صدام دلم میسوزه که چطور دارش زدن!

چطور تو اون دخمه مخفی شده بود!

وحشتناک ترین کلیپی که تو عمرم دیدم  وقتی بود دوم دبیرستان بودم

صدام سر چند تا از .. نمیدونم اسیر بودن چی بودن ....

فقط میدونم در حد بیست و اندی سال داشتن... رو وقیحانه سر میبره!!

از اول تا آخر کلیپ رو دیدم ...

عین گوسفند ... بعضیاشون التماس میکردن بعضیا هم انگار مسخ شده باشن!

بی اختیار جلو میرفتن!

دستاشونو از پشت بسته بودن !!

صدام آستینشو بالا زده بود و خیلی با خونسردی سر میبرید!

و خیلی قشنگ از بدن جدا میکرد!

این خیلی قشنگ ینی خبره بود!

با این حال وقتی دارش زدن دلم سوخت!!

شاید مال زن بودنمه!

شاید مال شباهتش به بابامه !

خدایی خیلی شبیهه

زهر مار ... خیلی هم خوج تیپه .. ینی وقتی خشمگین میشه

من حس میکنم دارم میرم قتلگاه

پ.ن :

بعضی آهنگا خلاصه ای از خاطره ن مث این آهنگِ " سکوت " که دنیایی خاطره برام داره!!!

سکوت قلبتو بشکن و برگرد
نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی

دوباره آخر قصه همین شه


روزای سخت نبودن باتو دور نبودن تو خط کشیدم
تازه میفهمم اشتباهم این بود چهره ی عشقمو غلط کشیدم
عشق تو دارو ندار دلم بود اومدی دارو ندارمو بردی
بیا سکوتتو بشکن و برگرد

که هنوزم تو دل من نمردی


روزای قشنگی بود .. پر از احساس .. تجربه ای نو برای من!

کاش اون روزا برگرده!

قلبم به معنای واقعی میتپید!

شاید تپیدن الانم فقط یه ریتمِ منظمِ برای زنده بودن !!!