نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

مرگ یکبار شیون هم یکبار!

دیشب یه شماره ناشناسی بهم اس زده بود:
شماره ناشناس:سلام خوبی؟
من:شما؟
شماره ناشناس:شما چیه دیگه؟مگه تو زهره نیستی؟
من:اشتباه گرفتی!
شماره ناشناس:بابا خودت امروز شماره جدیدتو,تو دانشگاه بهم دادی.بابا منم آیدا!
من:من زهره نیستم.اشتباه گرفتی!
شماره ناشناس:ها ها ها منم محمد.خوب حالتو گرفتم و....خلاصه از اینجور چیزا....!!

خدایـــــا شکرت !من دیگه حرفی برای گفتن ندارم! ......... :| .........

پ.ن:

مرگ یکبار شیون هم یکبار!

یکی دونفر این وبلاگ رو میخونن که دوست دارم سر به تنشون نباشه!

ولی خوب بخونن ... به ....

والا ، اینجا رو برای کسی ندارم که واسه کسی تعطیلش کنم!

دیگه شخصی نمینویسم .. انگار خیلی که از شادی ها و غم ها مینویسم..

چشم میخورم!

یه عهد بستم که باید روش بمونم!

چون شکستننش برام سنگین میشه!