نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

سبک شدم!

دیرم شده!

ولی خوب یه کاری اینجا داشتم باید انجام میدادم!

سبک شدم!

من همون زیبای قبلم ولی حالا سبکم مث پر!

راستی.....

یه نفر هست که میاد وبلاگمو میخونه...

حسی که بهم دست میده مثِ اینکه یه سوسک سیاه و چندش میاد روی تَخْتَم!!!

کاش اینجام حشره کش داشت تا یه مشت حشره چندش رو از بین بُرد...

یه وقتایی هم یکی میاد اینجا هیچی به اون ربط نداره هاااااا ولی لامصب عجیب به خودش میگیره!!

عزیزم من مخاطب خاصی ندااااارم...

اونایی که پیرامونشون اینجا رو خط خطی میکنم ، روحشونم اینجا رو ندیده!!!!مثل مادرم عشقم !!!

پس به خودت نگیری رهگذر!!!!

بازم مسیر لعنتی ولیعصر رو باید برم!

موندم بازم بدون مااااااشین :|

نقطه پایانی حرفامم مث همیشس ....

ممنونم ، بازم شکرت!!!

که بجای اینکه مچمو بگیری همیشه دستمو میگیری

پ.ن:

اعتماد و علاقه متمم هم هستن...

اعتماد هیچ یدکی نداره!

وقتی از بین بره .. دیگه رفته!

و اگر یه هزارمم درصدم برگردونی ... دیگه مث قبل نخواهد بود!

و این یه حقیقتِ که باید همیشه بخاطر داشته باااااااشیم:)