نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

میگذره

نمیدوووونم چی‌میخامو دارم چیکار میکنم

توکل کردم به خدا و یاعلی گفتم

یه حرکت کردم ببینم چی میشه

خودمو سپردم بهش...

سخت میگذره خیلی سخت

اما


خودمم دارم میگم میگذره

میگذره...



^~^

دلم خونه برام معنی نداشت بی معنی بود....

حالا روزگار درس جدیدشو داد دل خونی هم ب من تدریس کرد.

پاس کردنش مستلزم زمان ، زمان زمان، چیزی که کم دارم !



به گوش شنوا

یه دل همراه

یه انسااااان

نیازمندیم ....



هرگز



 هرگز هرگز هرگز هیچ مردی،

 هیچ زنی را و هیچ زنی، 

هیچ مردی را نه عوض کرده و نه درست کرده است ... 

این تحفه ای که شما می بینید 

ده بیست درصد بدتر می شود که بهتر نمی شود

 ..... بنابراین اگر با ده بیست درصد خرابتر شدن،

 می توانید او را بپذیرید، مبارکتان باشد 

..... اگه نه بروید دنبال کارتان و رهایش کنید.

.... قوی کسی است که,

نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند،

 و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!

هر گاه زندگی را جهنم دیدی, 

سعی کن پخته از آن بیرون آیی...

سوختن را همه بلدند!!

زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!!

با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد...

با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم،

فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد،

و با خود تکرار می کنم که یادم باشد، 

هر آن ممکن است شبی فرا رسد،

و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد، 

پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم "

شب

دوسٹ دارم خدا باشم فقط چند لحظه...

خسٹم خیلے...

قلبم ٹو سینم سنگینے عجیبے دارہ..

ہمین چند کلمہ بسہ ٹا یادگار بمونہ درد امشبم!!!

عبور

ساعت 

صداش

ثانیه هاش

اعصاب خط خوردمو بدجور داره خط میزنه...

عبور کردن و گذشتن از یک عمر زندگی

سخت میتونه باشه

ولی

امکانش هست

نمیخام ولی انگار مجبورم.

اقای اجبار چند وقته شاید یک ساله یقیه پاره منو

سفت و سخت گرفته و ول نمیکنه

انگار پدر کشتگی با من داره...!!!

بهار دوست دارم دوردونه ی من

بهار من چند روزه غافلم ازت

دعام کن 

میبوسمت زندگیم.

پ .یاهو . کام

امروز الکی اومدم اینجا صندووق پستی ام رو خوندم...

:)))

کلی خندیدیم با سمانه ...

خوب چه فشاری روت اومده میای میخونی و مینویسی من روانی ام :))

خداییش خیلی مهمم خعلی که یارو اومده وقت گذاشته و از خودش حرف دررررررر کررررده البته نه از دهنش از یه جای دیگش ;-)


کم حرص بخور برادر

مرد دیگه وجود نداره اخه یارو ریده ایمیل هم جرات نمیکنه بزاره....

در گالتو ببندو بخونو رد شو.


مخاطب میم این پست ب تو ربط پیدا نمیکنه :-)

هیچ و پوچ

راست میگن بند کیفت و این حرفاااا…… :/

زمونه ی بدی شده به مولا ... برادر به خاهر خودشم رحم نمیکنه!!!

یکی از برادرامو دیشب خاک کردم با دستای خودم.


حوصله نوشتن از هیچ دری رو ندارم

احتمالن تصمیم جدی بگیرم.

توکل به خدا...

نمیدونم چی بگم جز اینکه باید ریسک کنم.



:-\

برادر من چیزی نیست ک شمارو ناراحت کنه...

سخت نگیر!!

بگذر و برووووو...


راستی مرد باش.

اینقد ک یه زن روت بتونه حساااب کنه!




امروز با بهار حرف زدم ..

فک میکردم مادرم قابل اعتماده

واااای ک راسته وقتی از چشم بیفتی 

از چش همه میوفتی…

ننم انگار از صد تا دشمن بدتره...واییییی واااایییییی اینا کین دیگ , انگار سر راهیم من...

همینکه برم از اینجا وقتی بمیر ن میام

میام میرینم ب قبر والدینمو مرحمت عالی زیاد میرم .

ببین نمیتونی بفهمی نخون.

حلال نمیکنم کسی ک بدون راه رفتن با کفشای من 

درمورد راه رفتنم قضاوت میکنن....

:(

دخترای این دوره زمونه چقد خوشبختن...


جز بهااااررررر :(

دلگیرم از ننم از بابام ...

از خدااااااا


بخاطر الان خودم نه... به خاطر بهارم !


تشخیص

امروز رفتم آزمایش دادم

هپاتیت...


ترسیدم..

از کسی گله مند نیستم جز توووووووووو

خداااااااا


اون دنیایی هم هست آره؟؟!؟؟؟!!!!!!

خب چش تو چشت میشم..

باید جوابمو بدی..

من ۱۶ سالم بود

الان بهار ۱۱


هوووی خدااااا جوابمو بده !!!!

گناه ناکرده رو پای ما نوشتی؟؟

صلاحو تو بهتر میدونی؟

نابودی یک عمر من

یک عمر بهاررررر


تو تشخیص دادی!!!!!

ریدم تو تشخیصت ...