نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

احمق

یه مرد احمق سعی میکنه

حسادت همسرشو نسبت به زنهای دیگه تحریک کنه....

اما یک جنتلمن واقعی سعی میکنه

حسادت زن های دیگه رو نسبت به همسرش تحریک کنه



البته اینم بگما این فقط واسه مردا نیست ...


آبان

آبان ماهِ منه 

سلاااااااام آبان!!!

لطفآ حالا که اومدی مهربان باش .... حتی از مهر هم مهربانتر
پر از خبر های خوب ....
اتفاق های دوست داشتنی ....
دست های گرم ....
چشم های مهربان ....

منم دخترِ پاییزی !!!

دنیای منم به رنگارنگی پاییز امساله!!!

الان حس خوبی دارم!!!

ماه من مهربانتر از مهر باش!!!

آبان ماه ِمنه

اینو دوسه نفر از دوستام که میدونن... داستان چیه !!! میگیرن!!!

با من

با من قدم بزن حالا که بامنی


حالا که بغضی ام حالا که سهممی
با من قدم بزن میلرزه دست و پام
بی تو کجا برم بی تو کجا بیام
دست منو بگیر کنار من بشین
من عاشق تو ام  حال منو ببین
از دلهره نگو از خستگی پرم
بی تو میشینم و روزا رو می شمارم
هرجا بری میام دلگرم و بی قرار
بی من سفر نرو تنهام دیگه نزار
تو با منی هنوز عطر تو با منه
فردا داره به ما لبخند میزنه

هیچ آهنگی رو اینقدر دوست نداشتم !!!

مخاطب خاص هم نداره :)

این روزها فیسبوکم هی هشدار میده یکی سعی میکنه بیاد اکانتِ من

والا خبری نیست توی اکانتم

دنیای من خارج از نتِ ... هر چی هست و هرکاری میکنم !!

دور از این دنیاس!!!



نمیتونم


نمیتونم ولی نمیذارم....


انتظار



اگر از کسی انتظاری نداشته باشی
هیچ گاه نا امید نمی شوی..
به جون خودم راست میگم:)

اینجا

خاستم پست پایین رو حذف کنم

پرشین بلاگ ؛ وبلاگ زدم ولی نمیدونم چرا نوشتمنم نیومد!

اینجا رو دوست دارم  فقط برای اینکه  یه قسمت خیلی کوتاه از زندگیم رو نوشتم!

حالا با شعر با متن های که گذاشتم فرق نمیکنه و حرفهای خودم!

خُب زندگی بالا پایین داره!

الان نه سراشیبیم نه سربالایی !

تو یه مسیر صاف و هموار دارم قدم برمیدارم!

پست پایینمم یادگار میمونه

تا یادم نره سرپایینی های زندگیمو!

شاید شخصی کمتر بنویسم!

هرازگاهی مطالبی رو قشنگ بود به روحیم نزدک بود!

اینجا بنویسم!

ببخشید که جواب خصوصیا رو نمیدم !

چون الان فقط میخام با خودم تنها باشم!

جابجایی درمون درد من نیست!

حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته !

مرگ یکبار شیون هم یکبار!

دیشب یه شماره ناشناسی بهم اس زده بود:
شماره ناشناس:سلام خوبی؟
من:شما؟
شماره ناشناس:شما چیه دیگه؟مگه تو زهره نیستی؟
من:اشتباه گرفتی!
شماره ناشناس:بابا خودت امروز شماره جدیدتو,تو دانشگاه بهم دادی.بابا منم آیدا!
من:من زهره نیستم.اشتباه گرفتی!
شماره ناشناس:ها ها ها منم محمد.خوب حالتو گرفتم و....خلاصه از اینجور چیزا....!!

خدایـــــا شکرت !من دیگه حرفی برای گفتن ندارم! ......... :| .........

پ.ن:

مرگ یکبار شیون هم یکبار!

یکی دونفر این وبلاگ رو میخونن که دوست دارم سر به تنشون نباشه!

ولی خوب بخونن ... به ....

والا ، اینجا رو برای کسی ندارم که واسه کسی تعطیلش کنم!

دیگه شخصی نمینویسم .. انگار خیلی که از شادی ها و غم ها مینویسم..

چشم میخورم!

یه عهد بستم که باید روش بمونم!

چون شکستننش برام سنگین میشه!



!!

خوب نیست وانمود کنی!

خوب الان وضعیتم مث آدمیه که توی بیابونه که به یه سراب دلخوشه!!!

بدوخوبشو نمیدونم……

شاید خوب !

شایدم بد !

فقط اینو میدونم اون سراب منو زنده نگهداشته!

حالا کی این بیابون تموم شه

و

اون سراب ناپدید الله و اعلم !

خودمو از دیشب سپردم دست باد سرنوشت که هرسو میخاد ببره ، ببره !!!!!

امیدوارم تموم شه ! این وضعیتم !


مامانم حرف قشنگی  زد:  هیچ وقت قضاوت نکن ... اونم یه طرفه!!!

اینو من برای بار اول از مادرم شنیدم!

برای همین میگم مامانم گفت!!!

وقتی به اون نتیجه رسیدم .. دیر بود!!

ضعیف شدم!

قلبم خیلی ضعیف شده!

برای مسیر اشتباهی که رفتم اونم از روی پل شکسته!

میخام برای خودم باشم نه هر غریبه ای !!!

کاش میشد مث راننده های تاکسی روی یه برگه نوشت

حرفی رو که میخای و به شیشه چشمات بزنی

تا اونی که نزدیکت میشه از توی چشمات بخونه!!!

ازم دور شو!!!!

خستم ... از هرچی تو حالم بهم میخوره!!!



یونی

خدا نصیب هیچکدومتون نکنه

اونروزیا که سرما خوردین،

یه امتحان خیلی سختم دارین،

و درست بعد از شروع امتحان یوهو ابریزی دماغتون به طرز فجیعی شروع بشه

و ببینین که دستمالم همراتون نیست و دردناک تر از همه اینکه

(الان اشک تو چشام جمع شده)

خوشتیپ ترینو خوشگل ترین پسر یونی هم درست کنارتون نشسته باشه،

اصن یه وعضی:|‏

هیچی دیگه همیجور اب دماغتون رو لباسو برگه امتحانیتون روان شه..

تا اینکه پسره یه دسمال از جیبش دربیاره بگیره طرفت یه نگاه تحقیرامیزم بهت بندازه:‏‏(‏‏(‏‏(‏

امروز با پاگذاشتن توی محیط یونی باز خاطرهای این چنین برام تداعی شد...


بالاخره


بالاخره هرکاسه ی ، اش رشته ای تموم میشه هرچقدر هم که اروم بخوری ....

ای از دردناک ترین درد های زندگیه.

یه جاهای راه رو اشتباه میرم .. خودمم میدونم اشتباس هاااا

ولی خوب با پروویی تموم باز جلوووو میرم!