نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

نگاه زیبا

لحظه ها میگذرند و دیگر بازگشتی نخواهد بود...

هیسسسسسسسسس


اینجا تهران است صدای مارا از وب فرشته کوچولو میشنوید...

اُهوووووم!!!

کو شنونده الان ساعت ۲.۳۰ دقیقه شب میباشد و من یه کم دلواپس و نگران اینجا نشستم.

و البته خسته!!!

کسی نیست بگه خسته ای برو کپه مرگت رو بزار بخواب دیه!!!

این" دیه "رو خوب اومدم ها...

کوچیک که بودیم با خودمون حرف میزدیم میگفتن بچه با همزادش حرف میزنه!

الان چی؟؟!!؟!؟؟! الان که من نشستم اینجا و خودم به خودم میگم برو ....

خب حُکماً دیونه شدم دیه ؟؟؟؟اینروزا بیشتر شده این حالت!

دیوونگی! یا هرچی دیگه .

خب خب اینجا رو هم خط خط کردی ... "خودم"

به قول خالجکیا آپدیت نمودی ..حالا که یه کمم با خودت حرف زدی پاشو پاشو ببینم

پاشو برو جلو چشمم واینسا...

کاش میشُد گاهی آدما به خودشون بگن گُم شو نبینمت ...خودشونن برن گُم شن

نه؟؟؟؟؟!!!!!!؟!!!؟