دوَرم زده ای
امَا...
من هنوزهم دور تو میگردم
میگویند:فراموشش کن
ومن برای ثانیه ها تو را از یاد می برم
حافظ را به دستم میدهند و میگویند نیت کن
چشمانم را که بر هم میگذارم
گریه ام می گیرد
من آنقدر حقیرم که جز تو نیتی ندارم
فریاد میزنند:تمام حرف هایش
هوس بود...هوس بود...هوس...
قبول.می پذیرم...
اما ای جماعت
کمی نگاهم کنید
مگر من چه چیزم مشابه به یک هرزه است؟؟؟
+مخاطب خاص
سهراب
گفت:چشمها را باید شست شستم ولی....
گفت: جور دیگر باید دید دیدم ولی ....
گفت: زیر باران باید رفت رفتم ولی ....
او نه چشمهای خیس و شسته ام را....نه نگاه دیگرم را....هیچ کدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: ” دیوانه باران ندیده !!!
این بار برای همیشه چشمهام رو شستم:) دیگه از بیراهه نمیرم..با چشمهای شسته شده!!
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش همه وجودت له شده . . . عهد کردم این تکیه کردنم به ۳ بکشه دیگه تکیه نکنم.چه زود ۳ بار شد:(
خوشحالم که بردم چون کسی رو از دست دادم که دوستم نداشت!!!!
وااااااااااای چقدر وجودم پُر شده از تنفر......!!!!!
خدا !!! من چی فک میکردم چییییییییییییییی دیدم!!!
نمیخوام دیگه کسی قلب تیکه تیکه شدمو حس کنه.
به خودت قسم. رهام کنی این بار، ازت نمیگذرم!!!
فهمییییییییییییدی !آره گستاخم چون تو گستاخم کردی!!!
تو میدونستی چرا جلومو نگرفتی هاااااان؟؟؟!؟؟؟؟؟!
الان باید بدونم دورو ورم چی بوده!
ارت متنفرم...خودم....
روزام به سختی و به کُندی میگذره:(
نمیخواستم اینجا باشم برنامم چیز دیگه ای بود ولی ...
اینجام و دارم به سختی نفس میکشم!
برگهای زندگیم تند تند داره ورق میخوره و حس میکنم خیلی عقبم!
از همه چی ...
حس بدی دارم ،حس میکنم تو سراشیبی افتادم و کسی نیست دستمو بگیره.
دوست ندارم کسی دستمو بگیره ! نمیخوام!!!
تنهای رو ترجیح میدم به اینکه کسی رو بخوام غرق کنم.
چقدر حس شکستگی و پیری میکنم!
حتی حس گذاشتن اسمایلی هم ندارم. الان دقیقاً یه ماه و اندیه دورم.
.......از خودم........
نخواستم بگم نیستم.تا ندونه که نیستم.
ولی دورتر شدم باز از خودم.نبودنمم از خودمم قایم کردم.
گاهی لجباز میشم.عین بچه ی کوچیک!!!
چرا خوابم نمیبره:|
هیچ کلمه ی قشنگیه برای الان!!!
وقتی چیزی برای گفتن نداری ...